ماه ، مربع شده بود ؟
نع . پنجرهی خانهی روبرو بود که میتابید .
شبم را روشن کرد
بی خوابی همسایه .
و چشمان من ،
که روشنایی را هم تار میدید .
بی عینک .
با عینک .
تار است خیابان و
بیابان و
حد فاصل این دو :
دنیا .
امشب دلم بیدار بود
مثل ماه ِ مربع ِ روبرو .
امشب دلم برای هیچکس تنگ نبود
مثل هیچ شب دیگری ...
"هیچ" . نه "هر" ...
که هر شب تاریک است و
امشب ،
همسایه بی خواب و
من ،
من ...
تاریکی ِ پلکهایم .
و افولِ ماهِ مربع .
یا : همسایه هم خوابید ...
بعدالتحریر کتابی : خودم را میسپارم به راه و به رفتن. تا چه پیش آید. و معمولا هم چیزی پیش نمیآید. جز اینکه هر کسی را میبینم، حسادتم را تحریک میکند. تو این همه آدم فقط من بلد نیستم زندگی کنم. تقاص این گناه بزرگ که میخواستم آگاهانه زندگی کنم و نتوانستم، این شد که شانس زندگی غریزی را هم از خودم گرفتم. با اینکه میدانم دیگران پشت قاب صورتشان، فقط و فقط روزمرّگی تحریف شدهای را با ولع و دلگی مسخرهای مرور میکنند و مرور میکنند و باز ... حرکت تو مدار منحنی کامل. هیچ وقت نتوانستهام کاری را تکرار کنم بدون اینکه فکر بیهودگی تکرار، روی فرش ابریشم ذهنم نریده باشد.
مجموعه رُمان / وحید پاک طینت