۱۸ آبان ۱۳۸۸

اشکها و لبخندها

مترو دور میشود و تو میمانی پشت شیشه های فاصله ... آخ که چه غمگین دور میشوی از برابرم . و من ، و قدمهای سنگینم فقط نظاره میکنیم نبودنت را . همین ! دیگر چه میخواهی ؟ میخواهی از حسم بگویم برایت ؟ اصلا کدام حسم را میخواهی بشنوی ؟ چه سودی دارد برایت ؟ جز اینکه دستت را تا ته تنهایی من فرو کنی ؟ اصلا بگذار که بگذریم ... از تمام اشکهایت و لبخندهایم و نگاههایمان . این درست تر است . درست تر همین است که این تصویر را نگه داریم و عمقش را و حسش را جایی ثبت نکنیم تا شاید که گم و گور شود . همین تصویری که

مترو دور میشود و تو میمانی پشت شیشه های فاصله ...


بعدالتحریر : دارن انارای روبروی اتاقمو میچینن . درخته لخت شده و داره میلرزه ...


--------------------------------------------------------------------------------


بعدالتحریر کتابی : ون گوگ : "من روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسم که ما نباید خدا را در این دنیا قضاوت کنیم . این دنیایی که ما میبینیم نقشه ای است که درست اجرا نشده . مثلا هنرمندی را که نقاشی ناقصی کرده و آدم دوستش داره چطور میتواند ملامتش کند ؟ خوب ، آدم نمی تواند انتقاد بکند و خاموش میماند به انتظار اینکه اثر بهتری به وجود بیاورد . شکی نیست که این دنیا در یکی از آن روزهای بی هنریش درست شده . بدون شک هنرمند ، هنگام خلق آن وسائل کافی در اختیار نداشته . "



شور زندگی ( ماجرای زندگی ونسان ونگوگ نقاش هلندی ) / ایروینگ استون