۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰

ساعت‌های متوالی زیر نم نم باران، روی همان کُنده‌ی خشکیده، در سکوت ِ خودم نشستم و به خروشان ِ بی کران زل زدم.


نگاه ِ دریا مهربان بود و آرامم کرد ...

بدجور هم آرامم کرد.