۲۳ آذر ۱۳۸۹

چه کسی بود مرا دایورت کرد ؟


من آدم دیوونه‌ای هستم. وقتی هوای دوست داشتن بزنه به سرم دیگه هیچی حالیم نیست. می‌خوام دنیا واسته. گوش به فرمان بشه. و نیست بشه.
من آدم دیوونه‌ای هستم. آدما رو دایورت می‌کنم به هیچ کجام. بعد به خودم نگاه می‌کنم و قهقهه میِ‌زنم. من اینجوری، یه دیوونه‌ی مسخره می‌شم. چون کلا "آدم"ی نیست که بخوام دایورتش کنم.
من اصلا هم دیوونه نیستم. ولی دنیا فکر می‌کنه هستم. دنیا دیوونه‌ها رو دوست نداره. می‌خواد منو دایورت کنه. احتمالا به هیچ کجاش. دنیا داره مسخره می‌شه. چون من قبلا راهمو گرفتم و دارم می‌رم به سمت همون هیچ کجا.
دنیا بی کاره؟
بیکاری، دیوونگی نمیاره. ولی رخوت، میاره. من اتاقمو تو رشت دوست دارم. چون پراز رخوته. چون وقتی دم غروب، نیمه تاریکه، پر از حس می‌شه. حس اینکه بشینی و زل بزنی به دیوار و پریز برق.
همه‌ی پریزا پُر شدن ...
من عاشق دیوونگی نیستم. اما دیوونگی منو می‌پرسته.
داره صدام می‌کنه.
پریزای برق دیوونه شدن
دیوونگی تو نگاهم برق می‌زنه.
حتی از پشت شیشه‌های عینک ...

 
 
 
 


۲۱ نظر:

  1. من عاشق دیوانه ها هستم.

    خوشمان آمد...

    پاسخحذف
  2. دیوانه ها همه چیزشان خوب است،
    به غیر از یک چیز...وقتی مثل من هوای دیوانگی میکنند، دیگر بیخیال نمیشوند تا تمام انرژی اشان را روبروی چشم متعجب دیگران خالی کنند.
    که گفته دایورت شده اند؟ حداقل خودشان که با خودشان هستند.

    پاسخحذف
  3. بله وقتی آدم بیکار میشه دیوانگی کمترینش هست ، امیدوارم تو همین کمترینش نمونی و به جاهای باریکش نرسی.
    راستی یادم رفت بگم، دنیا خودش رو هم نمی تونه دایورت کنه چه برسه یه دیگران. فعلا که تو کار خودش هم مونده.

    پاسخحذف
  4. اصلاحیه: ((تو کمترینش بمونی و به ...)) نمی دونم چرا اولش نمونی تایپ کردم.

    پاسخحذف
  5. از قدیم ندیما گفتن

    دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید . من هم از تو خوشم میاد خوب . اینو که همه میدونن . شدی شبنم برگ گل و بل بل ا . نع ؟ نکنه بری سراغ بریز برق بگیرتتها . . . اون وخ منم با کاتر گردنم رو که از مو نازک تره میبرم ها . . . این چه حسیه ؟ غروب و پیریز . برو تو جنگلا . . . بیا تو جزیره ی ما . . . هوا که داری . . . زندگی بهتر از ما . . .برو روسی یاد بگیر با مردمون روسی با اون قایق رونا ملوانا حرف بزنا . بگو از قدیم ندیما .





    میس شانزه لیزه

    پاسخحذف
  6. سلام طرا"وت".
    چطوری دختر؟
    خوندمت...
    اینجا یه خورده دوره...
    طرا"وت" یه جورایی غمگینی...
    خودت نه...
    وقتی از دیوونگی می نویسی یاد خیلی چیزها میفتم...
    منم معنی تعادل رو نمی فهمم...
    راستی بعد از 7 ماه به روز کردم...
    یه جورایی طولانی شده...
    تونستی بیا...
    طرا"وت" باش، همیشه باش...

    پاسخحذف
  7. دیوونگی خوبه
    من وقتی دیوونه میشم بیشتر خودمو دوست دارم

    پاسخحذف
  8. ...
    دلم برای صفحه ات تنگ بود!
    ...

    پاسخحذف
  9. نظر من کو؟ منو پاک کردی؟ چه طور دلت اومد؟ بلاگر منو پاک کرد؟ من یه نظر خوشگل اینجا داشتم. ای خدا. چرا دنیا با من لجه این روزا...

    پاسخحذف
  10. از پست قبلیت واقعن لذت بردم.
    اینجا هم بهتر بود با فاصله از دیوانگی حرف می زدی. زیادی دوستانه بود. گرچه درکل این پستت هم فایده داشت. تونستم راحت تصورت کنم

    پاسخحذف
  11. فهمیدم مشکل چیه. ووردپرس قاطی کرده. اگه آدرس وبم رو بذارم دیگه نظرم رو نمیذاره بلاگرِ خر! چند جایِ دیگه هم این مشکل رو داشتم البته.

    پاسخحذف
  12. وای خدااا...مردم از خنده! حالا که آدرس نمیذاشتم ارور میداد!! ای بابا...

    پاسخحذف
  13. سرشار از احساس بود نوشته ت. منتها نه از اون احساس های شاعرانه ی سانتی مانتالی مثل احساس های ما. احساسش از جنس هذیان بود. گاهی به این حس ها بیشتر نیاز داریم برای ارضا شدن. یه فیلمی این اواخر دیدم که خیلی اینجوری بود برام. دیدی؟ فیلم آخر کریستوفر نولان: آغاز Inception

    پاسخحذف
  14. همین دیوونه بازی هاس که خاص ت کرده ..

    دلم برات تنگ شده بود دختر ..

    پاسخحذف
  15. مگه من چند سالمه دختر ؟؟
    اومدم اينجا تا ويروسمو منتقل كنم
    صورتتو بيار جلو
    هاااااااااا
    !!!!!

    پاسخحذف
  16. خوش به حالت كه كنار دريا اتاق داري !
    حتي از نوع ديوانه وارش !

    پاسخحذف
  17. طراوت ... این روزا انگار یه جور ِ خاصی غمگینی ...

    پاسخحذف
  18. عزیزم ... شاید نشه گفت غمگین. اصلا نمیشه هیچ اسمی روش گذاشت ... باید این حسو بگم. میگم. کمی وقت میخوام ...
    مرسی که درک میکنی آدمو .

    پاسخحذف
  19. طراوت می دونی چیه؟ هیچ کدوم از اینایی که گفتی دیوونگی نبود. ما اینا رو زندگی می کنیم. به عنوانِ شخصیتِ ، گذشته و هویتِ خودمون می شناسیمشون! خنده داره؟ نیست. دنیا هم دیوونه نیست. همه چیز به شدت جدی است. هیچی شوخی و دیوونه بازی نیست طراوت. من مطمئنم.

    اگه قراره بگیم "هه!..." باید به همین جدیتِ مسخره بگیم. این دیوونگیه!!!

    پاسخحذف
  20. عزیزم .. می فهمم .. سعی می کنم بفهمم ... شاید این درد یه درد ِ مشترک ِ انسانیه ... از همونایی که هیچ اسمی هم نمیشه روش گذاشت ...

    :x

    پاسخحذف
  21. طراااااااااااااااااااا همه یه جور دیوونگی ِ خاص دارن .... طراوت که غمگین نیست. این دوره ای هست که گذراست عزیزکم :*

    پاسخحذف