۱۳ مرداد ۱۳۸۹

شهرها و آدم ها

سلام. خوب به نظرم یه کم معلوم بود که "نبودم"! اما به نظرم این می‌تونه بهترین نبودنی باشه که برام رخ داده!





با اصرار زیاد من، خانواده تبریز را برای سفر تابستانی انتخاب کردند. دلیل من برای این اصرار، فقط دیدار دوستانی بود که تا به حال فقط خوانده بودمشان. و حالا فکر می‌کردم وقتش رسیده که ببینمشان. هیچ ذهنیتی از تبریز نداشتم. فکر می‌کردم شهری‌ست مانند باقی شهرها. مثلا اگر می‌خواستم خیلی آرمانی تصورش کنم، تبریز را شبیه شیراز می‌دیدم. شهری که واقعا دوستش داشتم. اما چه خیال باطلی. تبریز را دیدم. و تازه فهمیدم "شهر" یعنی چه ...
اصلا شهر یعنی چه؟ شهر نه. کلانشهر یعنی چه؟ تا می‌گویند کلانشهر، شما تهران را تصور می‌کنید. اصلا تهران را زیادی آرمانی تصور می‌کنید. خدای من! اصلا تا به حال پایتان را به تبریز گذاشته‌اید تا بفهمید "شهر" یعنی چه؟ تهران دهاتی بود که شد شهر! اما تبریز شهری بود که شد کلانشهر. به معنای واقعی کلمه. مدرن اما اصیل. زیبا و تمیز. وسیع، شکیل و بافرهنگ. بدون هیچ مدل گدا و متکدی ... باورتان می‌شود یک "شهر" همه این چیزها را با هم داشته باشد؟ هاه! یاد کثیفی و غیراستاندارد بودن مدل شهرسازی و تمام متکدیان عزیز ولایتمان، تهران افتادم!
از شیفتگی‌ام نسبت به شهر تبریز که بگذریم، به آدمهایش می‌رسیم. اولا که از همین تریبون تمامی حرف و حدیث‌های پشت سر آدم‌های نازنین تبریز را قویاً تکذیب می‌کنم. (به خصوص مسائلی در مورد آدرس پرسیدن! چون بارها خلافش به ما ثابت شد!) مسئله دوم که البته نوعی انتقاد هم محسوب می‌شود، اصرار بیش از حد این مردمان نازنین بر ترکی صحبت کردن بود. حتی وقتی با فارسی‌ترین لهجه‌ی دنیا ازشان سوال می‌پرسیدیم! شاید این به مخیله‌شان خطور نمی‌کرد که عده‌ای مسافر بینوا پیدا می‌شوند که ممکن است ترکی متوجه نشوند!! چه می‌دانم؟ و اما سوم ... سوم، مها و سحر ! این دو موجود، همان بهانه‌های من برای اصرار به این سفر بودند. و عجیب بهانه‌های دوست‌داشتنی‌ای هم بودند این دوستان عزیز. دیدن آدم‌هایی که طی دوران وبلاگ نویسی و این دو، سه سال فقط خوانده بودمشان برایم زیادی هیجان انگیز بود. فقط دلم می‌خواست کاش می‌توانستم بیشتر در تبریز بمانم تا بتوانم بیشتر در این آدم‌ها حل شوم. سحر و مهای عزیز، شیرین بودند. زیاد.
و آخر اینکه : تبریز و خیابان‌های دوست‌داشتنی‌اش که جان می‌دهند برای قدم زدن‌های طولانی، تبریز و ارزانی بی نظیرش نسبت به کلانشهر بودنش، تبریز و آدم‌های فهیمی که می‌توان رویشان برای دوست بودن حساب کرد و تبریز و کلی چیزهای دیگر، گزینه‌های خوبی برای زندگی کردن به شمار می‌روند. می‌شود برای کوچ کردن رویش قویاً حساب کرد. شاید روزی این کار را کردم. البته هروقت ترکی را کامل یاد گرفتم !!! اوهوم !


بعدالتحریر بی ربط : من، دیروز آغاز شدم !! همین .