۲۶ مهر ۱۳۸۸

این یک داستان علمی تخیلی نیست!

دارم ذهنم رو در برابر تکنولوژی وادار به شورش میکنم ! منظورم تکنولوژی صنعتیه . چند وقت پیش داشتم حرفای یکی رو گوش میکردم . از زبون یه کارگر قدیمی . داشت مینالید . از بی کار شدن خودش و یه سری از کارگرا . میگفت رئیس کارخونه ماشینهای جدیدی رو آورد که هرکدومشون کار ده تا کارگرو می کرد . می گفت دیگه احتیاجی به ماها نبود . کارخونه ای که هزارو هفتصد کارگر داشت ، الان 50 تا کارگر داره . اونام دارن الکی میچرخن . صاحب کارخونه جیب خودشو پر کرد و در رفت ... اینا درد و دلای اون کارگر بود . اما من این جمله ذهنم رو مشغول کرد : تکنولوژی به چه قیمت ؟ سود صاحب کارخانه مهم تره یا بی کاری کارگران ؟ میدونم بحث حرفه ای و تخصصی شدن کار هم مطرح میشه . اما برای هر دستگاهی که جای ده نفر کار میکنه یک تکنسین کافیه و این یعنی از بین رفتن 9 موقعیت شغلی . شاید نگاهم زیادی انسانگرایانه باشه . ولی به هرحال معتقدم ارزش انسان خیلی بیشتر از ماشینه . و اگه همین جوری پیش بره دیگه لزومی به زنده بودن آدمها نیست . پس فردا ماشینی ساخته میشه که جای اون تکنسین رو هم میگیره و ده نفر انسان مخترع برای دنیا کافی خواهد بود . بعد از مدتی هم اون ده نفر ماشینی میسازن که بتونه اختراع کنه و خوب اون ده نفر انسان هم زنده نباشن بهتره . یعنی یه جورایی بشریت بی هدف میشه . این فرایند از زمان آغاز به کار تکنولوژی صنعتی شروع شده و شاید ما اوایل یا اواسط این دوره باشیم . پس ... نزدیک شدن به نابودی کامل بشریت رو بهتون تبریک میگم ! همین !


--------------------------------------------------------------------------------


بعدالتحریر کتابی : ... بستنی ام را لیس زدم . دل و دماغی نداشتم . و وقتی آدم دل و دماغی ندارد ، چیزهای خوب ، خوب تر به نظر می آیند . اغلب متوجه این قضیه شده ام . وقتی آدم دلش می خواهد بمیرد ، شکلات از مواقع دیگر خوشمزه تر است .



زندگی در پیش رو / رومن گاری