۲۳ خرداد ۱۳۸۸

رای اولی !

من فقط منتظرم . یه انتظار سخت . من دارم انتظار فردا رو میکشم .... نمی دونم باید خودمو واسه جشن آماده کنم یا نه . ولی هرچی هست ، من خیلی آرومم . خیلی ....


+ بابابزرگم رو راضی کردم بعد از ۳۰ سال رای بده . هیچکس باورش نمیشد . این کارش باعث شد نقطه عطفی تو تاریخ فامیل به وجود بیاد !

+ بابابزرگم تعریف میکرد ، آقاهه وقتی شناسنامشو تحویل گرفته ، چند دور تو شناسنامش گشته تا یه دونه مهر انتخابات ببینه ! نمی دونست بابابزرگ من رای اولیه !

+ من عمیقا آرزو دارم این شور و شوق روزای گذشته ، نابود نشه . من امروز عمیقا تغییر رو آرزو کردم .