۲۱ فروردین ۱۳۸۸

دلبسته ی بیچاره

قبل التحریر : نقش آفرینان :

نقش اول : دلبسته

نقش دوم : محبوب

نقش سوم : محبوبِ محبوب




دلبسته ی آدمیانی می شویم که خود نیز دلبسته ی دیگری اند . زنجیره ی اندوهگینی ست . از همان ابتدایش با ناکامی بسته شده . اما جز نادیده گرفتن کاری نمی توانیم بکنیم . یا نادیده گرفتن شخص ثالث یا نادیده گرفتن خودمان . راه اول تقریبا محال است . چون محبوبِ محبوب را نمی توان حذف کرد . چون با نادیده گرفتنش ، شخص دوم نیز از زندگی ما حذف می شود . و این برای مایی که دلبسته ایم ، عذاب است . پس خودمان را نادیده می گیریم . تا محبوبمان خوش باشد . گاهی از روی بغض حرفی می زنیم اما کسی واکنشی نشان نمی دهد . می فهمیم که واقعا انگار در حال محو شدنیم . ولی این راهش نیست . نقشمان را عوض می کنیم و در این نمایش برای محبوب ، نقش سنگ صبوری را بازی می کنیم که بلد است گوش کند و گاهی لبخند بزند و بعضی اوقات هم سری تکان بدهد . اینگونه است که محبوب و محبوبِ محبوب را به حال خود می گذاریم و فقط نظاره می کنیم . فقط نظاره . تا محبوب خوش باشد و ما گاهی سری تکان بدهیم و لبخندی بزنیم و محو نشویم ... و این بازی همچنان ادامه خواهد داشت .





بعدالتحریر : "من" در این بازی نقشی ندارد !