۱۲ فروردین ۱۳۸۷

_ هی ! تو چته ؟

_ من ؟ چیزیم نیست . خیلی خوبم .

_ چرا ! یه چیزیت هست. خودتو تو آینه نگاه کن . زیر چشات گود افتاده . رنگت شده مثل قناری .

_ (بُهت). آره ؟ راس میگی ؟ ولی من که طوریم نیست .

_ به ! پس نمی دونی ...

_ چیو ؟

_ به نظر افسرده میایی . و غمگین . کمی هم عصبی . آدم احساس میکنه همین الان می خوای خودتو از طبقه دهم پرت کنی پایین .

_ نه ! بگو جون من ؟ انقدر وضعم خرابه ؟

_ آره . مرگ تو !

_ ...

_ چی شد یهو ؟

_ هیچی . می خوام برم یه وقت از روانشناس بگیرم .

_ آره . خیلی فکر خوبیه. خودتو حتما نشون بده . شاید یه فرجی بشه . خیلی به یه روانشناس احتیاج داری . یا حتی شایدم روانپزشک . حتما واسه خودت یه وقت بگیر.

_ هه هه !

_ دیگه چیه ؟

_ هیچی . می خوام وقت بگیرم ؛ واسه خودم نه . واسه تو ...