۱۲ اسفند ۱۳۸۶

خواب

به مردنم فکر کردم و خوابیدم . خوابیدم تا خواب ببینم مردنم را . چگونه مردنم را . همانگونه که او خواب دیده بود . خواب مرگ مرا . یک تصادف و مرگی سریع . در جا . خوابیدم . شاید ببینمش . خوابیدم . خواب دیدم . همه جا سفید بود . سفید سفید . همین بود . فقط همین . خبری از مرگ نبود . شاید ... آن سفیدی ، تمام مرگ بود . شاید ...


یک بعدالتحریر : گویند اگر شخصی خواب ببیند که فلان کس مرده است ، عمر فلان کس دراز خواهد شد ...

لعنتی ! می دونی من الان کیم ؟ من همون فلان کسم !

یک توصیه : اینجانب خواهشمندم شب ها شام سبک بخورید تا در خواب ، مرگ دوستان بیچاره تان را نبینید . جداً سپاسگذارم !

یک بعدالتحریر دیگر : اگر ناگه (!) به اطلاع شما رسید که بنده جوان مرگ شده ام و در تصادفی هولناک ، درجا به دیار باقی شتافته ام ، شما نیز سریع به سوی کتابخانه تان بشتابید و کتاب تعبیر خواب را پاره کنید ! این بار نیز عمیقاً سپاسگذارم !