۲۲ فروردین ۱۳۹۰

خطابه

چه می‌شود گفت؟ بعد از دو هفته می‌خواستم با لعنت شروع کنم. اما ... امایی وجود ندارد. این لعنت حق آنهاست. حق آنهایی که هیچ نمی‌بینند، هیچ فکر نمی‌کنند و هیچ ... آنهایی که هفته‌ی پیش با سنگ به جان شیشه‌های کنسولگری عربستان افتاده بودند و همین چند روز پیش در تظاهرات خود در قم و مشهد، عربستان را لعنت می‌کردند و مرگ بر و غیره می‌گفتند. آنهایی که بی هیچ فکری و تنها با خط گرفتن و سـان. دیـس خوردن دست به این عمل زدند. دلیل عصبانیتم را خواهم گفت. کمی صبر کنید.

آقایان در صحبت‌هایی شدید اللحن و تظاهراتی افراطی دولت سعودی و آل خلیفه بحرین را در سرکوب مخالفت مردم محکوم می‌کنند. در چند کیلومتر آن طرف‌تر، از دولت دیکتاتوری سوریه در سرکوب مخالفت مردمانش حمایت می‌کنند. دیکتاتوری چیست؟ بشار اسد چه فرقی با مبارک دارد؟ رئیس جمهور مادام‌العمر چه فرقی با یک حکومت پادشاهی دارد؟

می‌دانم. مقدمه‌ام طولانی شد. اما ... می‌دانید که دو هفته‌ی گذشته را در کشور عربستان سعودی بودیم. فقط من نه. چند صد هزار زائر ایرانی. چه کسی به فکر امنیت این جمعیت عظیم ایرانی بود؟ چه کسی از تظاهرات ظهر جمعه‌ی مردم جده خبر داشت؟ می‌دانید شعارشان چه بود؟ الـْموت ایران. تمام این‌ها در کنار گوش ما اتفاق می‌افتاد و آنهایی که بی خبر از همه جا دلشان می‌خواست آمریکا یا یکی از هم پیمانانش را لعن کنند هیچ به این مسائل فکر نمی‌کردند. به زائرانی که در این مدت شبه گروگان بودند. به انسان‌های بی گناهی که می‌ترسیدند حرف بزنند یا تکان بخورند تا نکند خدای نکرده مردم عربستان و به خصوص وهابی‌هایشان یاد افراطی‌ها و بی‌فکری‌های یک عده بی‌خبر از همه جا، در ایران بیفتند. البته خدا رو شکر انگار دیگر پرواز زائر ایرانی به عربستان ممنوع شده!

اعصابم خراب است، دلم تنگ است و اندازه‌ی هزار سال خسته‌ام. اصلا شما به من بگویید اگر اینها بردارند یک هواپیمای مملو از زائر ایرانی را در دریای سیاه غرق کنند کسی ککش می‌گزد؟ آنهایی که زدند شیشه‌های سفارت عربستان را پایین آوردند، باز برای حمایت از هموطنان و همخون‌های خودشان این کار را خواهند کرد؟ دلم می‌سوزد. که انقدر ایرانم بین کشورها، حتی بین همین عرب‌های ملخ خور بی آبرو شده. متاسفم که از این عبارت استفاده کردم. فعلا نمی‌خواهم دیگر این بحث را ادامه بدهم. حرف زیاد دارم. باشد برای بعد. فعلا فقط می‌خواهم بخوابم. در خانه‌ام. برای سال‌ها ...



تـکـمــــله : در 14 دور طواف و هفت بار بین صفا و مروه برای تک تکتان دعا کردم. در هر نگاه به کعبه و هر رکعت در مسجدالحرام و مسجدالنبی به یادتان بودم. چقدر دلم تنگ بود. چقدر زیاد دلم تنگ بود.