بعد از مدتی، آدم میتواند سرنوشت خودش را حدس بزند. کار سختی نیست. کافی ست به تکرارهایی که در زندگیات رخ میدهد توجه کنی. همان میشود سرنوشت محتومت. وقتی آدمها یکی یکی خودشان را از لحظههایت کنار میکشند، سرنوشت تو را رقم میزنند. یعنی تو، تنهایی. و تنها خواهی ماند. فهمیدنش سخت نیست. سخت این است که به سرنوشتت تعظیم کنی. یعنی باید تعظیم کنی. جنگیدنش را من تجربه کردم. عاقبت ندارد. تنها همان راه میماند. تن دادن به سرنوشت. زجرآور است این تنها راه. اینکه خودت را برسانی جلوی در ِ دنیای آدمها و آنها در را به روی تو ببندند. خودت با پای خودت از دیوار دنیای آدمها بالا بروی. اما آنها حتی تو را روی دیوار ِ دنیایشان نبینند. و یا حتی با خونسردی تمام تو را نادیده بگیرند.
عیبی ندارد. گفتم که. باید تعظیم کرد به جناب سرنوشت. باید تنها راه افتاد و رفت و پشت هیچ دری هم توقف نکرد ... نباید ایستاد.
-----------------------------------------------------
بعدالتحریر1 : این پست و پست قبل همدیگر را نقض نمیکنند. سرنوشت آدم با لحظات کوتاهِ گذرا تغییر نمیکند... و آن دستان گرم خیلی وقت است که تکرار نشده ...
بعدالتحریر2 : چیزی جز حقیقت نگفتهام. باور کنید ... آنقدر دلیل و مدرک و نشانه برای اثبات این پست دارم که جای هیچ مخالفتی را باقی نمیگذارد. فقط بیانشان روحیهای میخواهد که من ندارم. همین.
بعدالتحریر3 : کافی ست به آدمها بگویی "تنهایم" . تا آنها بیشتر خودشان را کنار بکشند ...
بعدالتحریر4 : نوشتن مرا آرام میکند ...