۱۶ مهر ۱۳۸۶

شبی را بی تو سحر کردم


بی آنکه نگاهم را

از سایه ی سردت بدزدم

------------

روزی را بی تو شب کردم

با قدم زدن

در

باغ سبز روحت

و

خندیدم

به

خودم

و سایه ی سرد سنگینی

که

در آن حوالی بود

-----------

سایه ی سنگین سکوت

و

تکه ای از یخ نگاهت

همین ها کافی بود

تا

حضورت را لمس کنم ...