۳ اردیبهشت ۱۳۸۸

گونی کثیف

من یه آواره م


یه آواره ی ژولیده

که یه گونی کثیف

همیشه رو دوشمه

من یه آواره ی واقعی ام

با یه گونی کثیف

پر از احساس مچاله شده

همشون مال خودَمَن.

مال خودِ خودم.

از تو هیچ سطل آشغالی جمشون نکردم.

یا حتی از کنار جوبای خیابون.

تو گونی کثیف من

می تونی هرچی بخوای پیدا کنی.

یه مثقال معرفت

چند کیلو خودخواهی

یه ذره نفرت

چند بسته محبت

چند جفت غم و دلتنگی و

چند تا چیز دیگه کنارشون .

من یه آواره م

با یه گونی کثیف

که می خواد این گونی سنگین رو

یه جا

دم در یه خونه

یا رو پله های یه ساختمون

یا رو یه نیمکت خط خطی تو پارک

یا اصلا

هرجای دیگه

جا بذاره .

آخه

من یه آواره م

یه آواره ی ژولیده ی خسته

که این گونی کثیف

واسه من بزرگ شده .

من دیگه نا ندارم .


واسه کشیدن این بار بزرگ


به این طرف و اون طرف

به این کوچه و اون خیابون

یه کمی پیر شدم .

من یه آواره م

با یه دل پیر و

یه گونی سنگین کثیف .