کلمات در مغزم میپیچند . با ترتیبی نامعلوم .
شبیه یک گیجی ساده .
شبیه سرنگ پر از هوا .
مویرگ های مغزم پاره می شود ،
از فشار این کلمات نامفهوم .
خون گرم ، خون تازه .
جریانی در کار نیست . خون راکد .
خون یا کلمه ؟
مسئله این نیست .
مسئله این گرداب سرد است .
گرداب خشن .
پر از حرف و سکوت .
آه ! ای مغز بیچاره ی من ...
غرق نشو .
در میان این همه کتابهای نو ...
کلمات را می دزدم .
از لای کاغذهایی که بوی چوب تراش خورده می دهند .
کلمات را می دزدم
و همه آنها را میریزم توی گرداب .
گرداب سرد .
پر از حرف و کاغذ سیاه .
گرداب نه !
دنبال سیاهچاله ای می گردم .
در کهکشانی که هنوز نامی ندارد .
تا این همه کلمات عریان را
در آن مدفون کنم .
تا دیگر نامحرمی نگاه تیزش را
به تن لخت آنها ندوزد .
تا دیگر نگاه من نیز
این همه بیشرمی مکتوب را
نبلعد .
سیاهچاله نه !
کسی را می خواهم
کسی که بتوانم این همه کلمه را
با او قسمت کنم .
این همه کلمه
و این همه سکوت .
کسی را می خواهم
که از سکوت پر از حرف و کلمه ی من
کمرش نشکند .
باری بر دوش دارم
که سنگین نیست .
منتها من را له کرده است .
باری بر دوش دارم
که پر از حرف است .
حرف و کلمه .
بارم را به زمین گرم می زنم .
حرف ها می شکنند .
خورده های کلمه پای هر رهگذری را می خراشند .
آهای !
مواظب باشید پایتان را کجا می گذارید .
باید بدانید ....
که کلمات رحم نمی کنند .
شبیه یک گیجی ساده .
شبیه سرنگ پر از هوا .
مویرگ های مغزم پاره می شود ،
از فشار این کلمات نامفهوم .
خون گرم ، خون تازه .
جریانی در کار نیست . خون راکد .
خون یا کلمه ؟
مسئله این نیست .
مسئله این گرداب سرد است .
گرداب خشن .
پر از حرف و سکوت .
آه ! ای مغز بیچاره ی من ...
غرق نشو .
در میان این همه کتابهای نو ...
کلمات را می دزدم .
از لای کاغذهایی که بوی چوب تراش خورده می دهند .
کلمات را می دزدم
و همه آنها را میریزم توی گرداب .
گرداب سرد .
پر از حرف و کاغذ سیاه .
گرداب نه !
دنبال سیاهچاله ای می گردم .
در کهکشانی که هنوز نامی ندارد .
تا این همه کلمات عریان را
در آن مدفون کنم .
تا دیگر نامحرمی نگاه تیزش را
به تن لخت آنها ندوزد .
تا دیگر نگاه من نیز
این همه بیشرمی مکتوب را
نبلعد .
سیاهچاله نه !
کسی را می خواهم
کسی که بتوانم این همه کلمه را
با او قسمت کنم .
این همه کلمه
و این همه سکوت .
کسی را می خواهم
که از سکوت پر از حرف و کلمه ی من
کمرش نشکند .
باری بر دوش دارم
که سنگین نیست .
منتها من را له کرده است .
باری بر دوش دارم
که پر از حرف است .
حرف و کلمه .
بارم را به زمین گرم می زنم .
حرف ها می شکنند .
خورده های کلمه پای هر رهگذری را می خراشند .
آهای !
مواظب باشید پایتان را کجا می گذارید .
باید بدانید ....
که کلمات رحم نمی کنند .