زمان را می کُشم
از بس حرامزاده است .
و در روی این خیال واهی گام میزنم :
که باید همیشه جانب تو را بگیرم ،
در تمامی لحظات این زمان .
نمی توانم خودم را از تو دریغ کنم ،
وقتی که صدایت به من می گوید بیا .
و زمانی که می آیم ،
آغوشم را باز می گذارم
تا خودت را پرتاب کنی
میان این همه گرمی آزاردهنده .
و تو فقط عبور می کنی .
با نگاهی که از صدای من هم سردتر است .
و من زمانم را پُر می کنم .
تا دیگر آغوش زیر صفر من
تو را شلاق نزند .
آهای !
به دنبال آغوش باز می گردی ؟
مواظب گرگ های شلوارجین پوش باش .
همان ها که از چشمانشان خون می تراود ،
میان پاکی هوس انگیزت .
آهای !
مواظب لحظه هایت باش .
و مواظب صدایت .
و نگاهت .
تا همچون نوکیسه گان
خرج نکنی این همه ثروت را .
حداقل نه برای این جماعت .
از بس چرت و پرت گفته ام
فاصله ای باورنکردنی میانمان ایجاد شده .
می دانم که مقصرم .
پس هیچ وقت تو را در آغوش نخواهم گرفت
و جاده ای پیدا خواهم کرد
که تو بلد نباشی
و همان مسیر را خواهم رفت
تا انتها .
شاید که خیالت آسوده شود .
از نگرانی های سوزان
و آزاردهنده ام .
از بس حرامزاده است .
و در روی این خیال واهی گام میزنم :
که باید همیشه جانب تو را بگیرم ،
در تمامی لحظات این زمان .
نمی توانم خودم را از تو دریغ کنم ،
وقتی که صدایت به من می گوید بیا .
و زمانی که می آیم ،
آغوشم را باز می گذارم
تا خودت را پرتاب کنی
میان این همه گرمی آزاردهنده .
و تو فقط عبور می کنی .
با نگاهی که از صدای من هم سردتر است .
و من زمانم را پُر می کنم .
تا دیگر آغوش زیر صفر من
تو را شلاق نزند .
آهای !
به دنبال آغوش باز می گردی ؟
مواظب گرگ های شلوارجین پوش باش .
همان ها که از چشمانشان خون می تراود ،
میان پاکی هوس انگیزت .
آهای !
مواظب لحظه هایت باش .
و مواظب صدایت .
و نگاهت .
تا همچون نوکیسه گان
خرج نکنی این همه ثروت را .
حداقل نه برای این جماعت .
از بس چرت و پرت گفته ام
فاصله ای باورنکردنی میانمان ایجاد شده .
می دانم که مقصرم .
پس هیچ وقت تو را در آغوش نخواهم گرفت
و جاده ای پیدا خواهم کرد
که تو بلد نباشی
و همان مسیر را خواهم رفت
تا انتها .
شاید که خیالت آسوده شود .
از نگرانی های سوزان
و آزاردهنده ام .