روزی خواهرمان پا به اتاقمان گذاشت. (روزی چند بار بی اجازه این کار را میکند. اما این بار ورودش فرق میکرد!) بر روی صندلیمان نشست. با نگاهی اتاق را دید زد. ما مثل همیشه بی توجه به حضور او سرمان در کتاب یا یک همچین جایی بود. (یاد گرفتهایم وقتی محل نگذاریم، او زودتر از اتاقمان میرود!!!) ولی این بار دید زدنش مشکوک بود. برای همین ما کمی از حواسمان را به او دادیم. و در آخر با لحن غریبی گفت: اتاقت شده عین طویله!!!
اول به خودمان شک کردیم. بعد یادمان افتاد تازه حمام کردهایم. اتاقمان هم از همیشه مرتبتر بود. حداقلش این بود که لباسهای کپه شده را مرتب کرده بودیم. بعد که نگاه مرا دید، ادامه داد: گوسفندای اتاقت یه مقدار زیاد شدن!!
و ما لبخندناک شدیم و از کلهمان قلب بیرون زد!
مش قربون پدر خانواده است (سمت چپ). ما در خانه مشتی صدایش میزنیم. یک زمانی ما را بد نگاه میکرد. هنوز هم! حبه انگور گل نوشکفته باغ زندگی ماست!!! (سمت راست) ما در خانه حبه صدایش میزنیم. و من او را عسل مامان خطاب میکنم!! حبه و مشتی فامیلی در فرانسه داشتند به نام روب که ما راب صدایش میزنیم (وسط). البته انگار در پاسپورتش روبدوشامبر ثبت شده. به هرحال تازگی از فرنگ برگشته و در میان حبه انگور و مش قربون جا گرفته. اون دوتای جلو هم شوشو و شکمو هستند که تازه چند وقت است به جمع ما پیوستهاند. انگار پسرخالههای مادر مش قربون هستند. به هرحال چتر شدهاند و اینجا ماندگارند.
این همان طویلهای بود که خواهرمان اذعان داشت. خوب چه کنیم دیگر؟ هرکس یکجور دلبستگی دارد. ما هم اینجور!
بعدالتحریر : گزیده همشهری جوانانه (شماره بیست و هفت) !
طراوات منم کلی حیوون دارم و تو هم اتاقت مثل من نارنجیه .تو هم مثل من ( و یا بهتر باشه بگم منم مثل تو ) با عروسکام همینقدر ارتباط برقرار میکنم . ما هردومون کتاب دوست و شاید اگه بگردیم یک سری خصوصیات مشترک دیگه . قشنگ نیست ؟
پاسخ دادنحذفضمنا ما برای دومین مرتبه در وبلاگ وی اول شده ایم . سومین بار باید برای ما جایزه ای تدارک ببینید . حتی الامکان این مشتی را بفرستید!
پاسخ دادنحذفnice........(:
پاسخ دادنحذفهاها هاها...یوهاهاهها..
پاسخ دادنحذفای جاااان...
الان که روب رو دیدم اشک تو چشام جمع شد؟
معده اش خوبه الان؟!
خوب غذاش میدی؟!
...
این عکس خداااس...خدااااااا...
میگم گلناز بیا تحویل بگیر!!
پاسخ دادنحذفگفتم کارخونه تولید گوسفنده کارش...بگو نه
اخیییییییییییی
پاسخ دادنحذفکاش یکی برام از این حبه انگورا می خرید!( ایکون یک عقده ای)
راسی طرا چته؟
چرا اینجا کامنت خصوصی نداره؟ ها؟ خب شاید بخوام دو کلمه درگوشی باهات اختلاط کنم..دهه
من همیشه هستم..
پاسخ دادنحذفcute!
پاسخ دادنحذفیعنی نحوه ی ارائه ت تو این پست خدا بود. به خصوص که خوشبختانه عکس بعد از خوندن مطلبت باز شد. برای اولین بار تو عمرم کندی اینترنت عجیب به دلم نشست!!! پیشتهاد می کنم ببریش اخر مطلب ولی همچنان عبارت عکس بالا رو بذاری تو پستت بمونه که خواننده اول فکر کنه عکسی در کاره بعد میره بالا می بینه عکسی در کار نیست و بی خیال عکس میشه . بعد که مطلبو خوند میبینه..بقیه ش رو خودت می دونی خوشحالم که از خوندن هر پستت بیشتر از پست قبل لذت می برم. همینجوری برو جلو جانم! خواستی تنه هم بزن!!ولی برو جلو.
پاسخ دادنحذفدوباره من!!
پاسخ دادنحذففکر کنم تو بودی که برای لینک دادنت اجازه پرسیده بودم. اگه تونبودی بقیه ش رو نخون!!!
بقیه ش : چون اولای زندگی وبلاگم بود تو لینک کردنام مردد می شدم. هنوزم همونجوریم. برای همین بود که یه مدتی لینک و مینک رو بی خیال شده بودم
لینک یعنی ارتباط
مینک یعنی ارتباط خجسته!! ( دایرتالمعارف من در آوردی )
این پستت مطمئنم کرد که مینک ی!!!
باور کن خودمو تحویل نگرفتم تو رو تحویل گرفتم جانم!!
اره طرا.. من همیشه هستم.. حتی نصف شب..حتی پشت دروازه های دلتنگی.. لا به لای غصه ها.. وسط خنده ها.. هستم با دو تا گوش که اجازه میده فقط تو حرف بزنی و من سکوت کنم..
پاسخ دادنحذفهستم.. مطمئن باش..
از این فصیحتر!!!! ناممکن بود
پاسخ دادنحذفقشنگ بودن خلاصه ...امید که زاد و ولد کنند و بره ای هم با ما برسد.آمین!
پاسخ دادنحذفmamnun ke hasti
پاسخ دادنحذفشما چه خانواده با کلاسی هستید.
پاسخ دادنحذفاجازه می گیرید وارد اتاق خواهرتون می شید؟
این قسمت جزو مفاهیم تعریف نشده است تو زندگی من.
راستی دانشگاهتون تازه تموم شده بود. نه؟ می شه حدود چند سال؟ 20+ ، نه؟
آقای روب به نظز شیک پوش هم می ایند!
پاسخ دادنحذفدلمان برای خواهرتان هم تنگ شده است!
به یاد عکس هایشان با حبه ی انگور افتادیم!
ای کاش یکی از آنها هم ضمیمه می کردید تا همه از اندازه ی حبه ی انگور مطلع می شدند!
سام عليك !!
پاسخ دادنحذفاز خدا گه پهنوم !!نيست از شما چه پهنوم
ما با خران حال مي نماييم !
چنگيز و بزرگي هاي چنگيز و هوشنگ و غضنفر
كه غضنفر جد آنهاست و از همه بزرگ تر !!
چه جوابی!
پاسخ دادنحذفلحنم تمسخرانه بود. با این مضمون که مثلا بزرگ شدید. گوسفند چرانی برازنده شما نیست. شوخی کردم البته.
سلام ادرس ايميل بده لطفا پيغام واجب د ارم
پاسخ دادنحذفمن به جای گوسفند خرس دارم.با این حساب اتاقم جنل باید باشه
پاسخ دادنحذفبامزه بود طراوت عزیز
پاسخ دادنحذفمن هم از این عروسک ها داشتم یکی از دوستان اومد گفت برای یک پسر خوبیت نداره جمعشان کردم یک گوشه اگر چه که عروسک های من کوسه بودند ( بروس در کارتون نمو) و اژدها و چند تا موجود دیگه که نمیدانم چی هستند. اما بجایش تا دلت بخواهد زنگوله دارم. انواع و اقسامش. هرکس یکجور دلبستگی دارد دیگه!
راست می گفتی منا!!!
پاسخ دادنحذفطراوت یعنی عاشقتم با این دنیای گوسفندیت! من خر دوست دارم، ولی هیچ خری ندارم!
بابا جمع کن ..قبلا هم باهوشتر بودی هم دغدغه هات با حالتر بود..داری نا امیدم میکنی ابله...
پاسخ دادنحذفمی خوای پست بعدیت رو3راجع به جورابات یا مثلا چشم چپ یکی از این گوسفندات بنویس
رفیقمی اینجوری میگم
بیچاره اکیپ بره ناقولا :)
پاسخ دادنحذفخیال دلکش پرواز در طراوتـ ابر به خوابــ می ماند !
پاسخ دادنحذفتو هم که کم رنگــ شدی !
اخ طراوت عزیزم م م م خوشبختم اگه ببینی من خودم چند تا گوسفند دارم
پاسخ دادنحذفمن مامانم میگه حالم از گوسفند دیگه به هم میخوره میگه شکل گوسفند شدی(ناراحت) داری مامانم به من چه لطفی داره دخترش شکل گوسفند میبینه
راستی طراوت سی دی جدید گوسفندای عزیزمون امده حتما ببین من که کلی ذوق کردم
عشقم گوسفند تپلس با اون کله کوچیک و خنگش
چه طويله ي زيبايي ...
پاسخ دادنحذفاما صدا از غيب نبود ... صدايي از درون يا جايي ديگر بود ... شايد صداي يك لبخند بود ... با شكلاتي جديد منتظريم ...
من دوتا از سه تا عروسکام خرگوشه ..
پاسخ دادنحذفعاشق حبه انگور شدم .. قربونش بره خاله ..
ما خودمون یه دوست داریم تو خوابگاه یه گله کامل داره واسه خودش ، اونقد که اگه یه شب اون یکی گله تو پذیرایی تصمیم بگیرن مهمونی بیان تو اتاق خواب خودش از تخت میاد پایین رو زمین می خوابه ولی گله ی محترم خیر !!
پاسخ دادنحذفخوووووبه کلا !
سلام
پاسخ دادنحذفمن خواستم بگويم كه بليط دوتا بگيرم با هم برويم و دسته گلي هم براي سپيده بگيريم كه چنان زدي توي ذوقمان كه ديگه حرفمان نيامد!!!
آخي عزيزم :* چه طويله ي با نمكي ...:)
پاسخ دادنحذفهه! پس بگذار من هم پرده از راز خودم بردارم برایت...من متاهلم! یعنی زن دارم و کم تر کسی این را میداند...و سه تا میوه که ثمرهء این تاهلند...پسر ته تاقاری ام! ریزه میزهء بابا؛ که اسمش حمدالله است...بعد از او دخترم ام البنین که نفس باباست...بعد از او عصای بابا! شاخ شمشاد بابا! پسر ارشد و گیسو شلال بنده است؛زلف علی جان.
پاسخ دادنحذفعیال هم متخلصند به وحشی...به خاطر تیغ تیغو بودن بیش از حدش و اینکه از بغلش که رد میشوی میبنددت به نیش و اینها! به قول یکی از دوستان مگر همین چهارتا کاکتوس بتوانند اهل بیت که نه! اهل اتاق تو شوند و تحملت کنند...D:
متد استقامت در برابر خواهر بزرگت هم مورد تعیید است و تحسین!یک همچنین متدی"البته در نوع اشدش"متد نه استقامت؛که مبارزهء من است با برادر بزرگترم...هه هه هه !
هه !
پاسخ دادنحذفدعوتم کن حداقل یک بار ، بیام اتاقتو ببینم !!
دعوتت میکنم حداقل یک بار بیا اتاقمو ببین !!
البته سعی این اتفاق در کمتر از یک سال بیوفته !:p
يكي از بستگانِ اين گوسفندانت در خانه ي ما ساكن است ؛ يك وجب قد دارد و دو من گوشت ؛ به نامِ عزّت ! غلومِ شوما
پاسخ دادنحذفخدا خفت نکنه
پاسخ دادنحذفیاد گوسفند خودم افتادم اسمش نیکیِ
:))
طرا من هِی میگم تو عوض شدی بگو نه !
منم یه گوسفند دارم که تو شیشه زندگی میکنه، یه کره ی شیشه ای کوچیک و ظریف، اسمش «آقای گوستاو» هست.
پاسخ دادنحذفمن عاشق گوسفند هستم!
شاید هم این خاصیت ناز کشیدن باشه، شاید هم خاصیت مشترک من و شما، شاید هم مکمل جنس ها! هرچیزی ممکنه...
پاسخ دادنحذفکشف کردن لازم داره.
سلام!
دلم واسه حبه تنگ شده بود
پاسخ دادنحذفneg