باهاس بهش میگفتم. که کهنه، دل آزار شده. یه هفته بیشتر نیست که نو اومده به بازار. اما من، رفیقش، نقشم شده کهنهی دل آزار. آخ که چه دنیاییه ها. این آق عباس کیارستمی خوب چیزی تو این فیلماش نشون میده : منبعد بین ما فقط تیزی حکم میکنه و بس! آخه نالوطی! این بود رسمش؟ به هزار امید و آرزو از دیار دل کندم و غم غربتو به جون خریدم. واسه چی؟ که بیام و بشی رفیق رام. همین راهی که هی متر میکردیمشو واسه خودمون نعره میزدیم توش و فقط بارون بود که میدید ته این پرسهها، دلا همه صافه. هی روزگار. حالا چی؟ حراجمون کردی نارفیق. به هیچ فروختی. به هیچ که نه. به گمونم به یه بستنی. آره رفیق قدیمی. برچسب قیمت زدی بهمون. این دم آخری که قرار بود خیابونا رنگ ته کفشای ما رو به خودش بگیره و دستامون تو هم قفل شه، تو زدی زیر همه چی. اما ...عب نداره. روزگار همینه دیگه. گردونه میچرخه و تو بازی روزگار واسه ما پوچ میاد. هی روزگار ... خوش باش رفیق. از ما که گذشت، اما اگه رابطهت باهاش جدی شد، خوشبخت شی. فقط ... یاد پرسههامون به خیر! انگار!
بعدالتحریر : گزیده همشهری جوانانه (شماره بیست و شش) !
دلم می گیره .. انگار هیچ کس و هیچ چیز اونجوری نیس که انتظار داریم .. همه ی ما دنبال فراریم .. و خیلی چیزا رو کمرنگ می کنیم .. انگار فک می کنیم با این فرار کردنا حالمون خوب میشه .. ولی هیچ چیز اونجوری نیس که انتظار داریم ..
پاسخ دادنحذفآره خوب..تا بوده همین بوده رسم رفاقت...رفاقت که نه..چی؟؟
پاسخ دادنحذفbelakhare mitunam cmnt bezaaaaaaaaram
پاسخ دادنحذفduset daram tara junam
خط خطی نبینیمتون آبجی! شوما وجودتون خیلی باارزش و ایناس واس ما هم پاتوقاتون ها!! واس ما هذیون گوآ!گفتیم که حساب کار چی!!!دستتون باشه!
پاسخ دادنحذفولی خب! عوالم خاطرخواهی و ایناس دیگه! سر شکستنک و اینام داره خب!ناثو وابه که مام بخوایم سرک بکشیم توش و نطق و اینام کنیم!فقط همینو بیگیم که دُرُس میشه آبجی!ما ته دلمون رووشنه! راسی! سنگم نبینیمتون آبجی!
بی تعارف نوشت: عجب نثری!!!محشر بود! بعد از مدت ها در معنای واقعی لذت بردم از یک دستنوشت.
ای بابا...
پاسخ دادنحذفکهنۀ دل آزار! می خوامت...
آخ كه جاي ِ من حرف زدي طراااا... آخ !
پاسخ دادنحذفكه پوسيد اين دلم از سكوتش !
آخ !!!
هی طراوت نگو که دلم خون دلم جگره
پاسخ دادنحذفای بابا
پاسخ دادنحذفچقدر تلخ و زیبا بود ... ترک کردن دوستی -اگر دوستی واقعا دوستی باشد - بسیار تلخ و جانکاه است ...
پاسخ دادنحذفما نیز خسته ایم و شکلاتی از خستگی هایمان تدارک دیده ایم ... اگر مایل بودید ما منتظریم
داش مشی می نویسی آبجی .
پاسخ دادنحذفمن می خوام برات کامنت بذارم خب...خدااااااااااااا
پاسخ دادنحذفای جان تونستم! طراوت ببین تونستم! خدا چه زود شنیدی؟! دمت گرم بابا...
پاسخ دادنحذف.
سلام بانو...
وای ! D:
پاسخ دادنحذفمی دونی چندین و چنـــد ماهه واسه کسی کامنت نذاشتم؟ D:
می دونی الان چقده مغزم با نظر دادن غریبه اس ؟ D:
چه بگوییم والا
پاسخ دادنحذفدر خاک ماهم جوانه ای سر زده. منتظر دیداریم
امان از این در نیمه راه تنها ماندن ها..
پاسخ دادنحذف1387 نمی دونستم چه جوری خصوصیبزارم برات این عددو
پاسخ دادنحذفسلام.آخی تو شهر غریب دوستت با دیگری پرید...
پاسخ دادنحذفغصه نخور دوست من می تونی یه همقدم دیگه برای گز کردن تو این شهر پر از گرگ پیدا کنی.موفق باشی دوست من
mishe? nemishe?
پاسخ دادنحذفدرود طراوت ...
پاسخ دادنحذفتو برام یه پرسشی ولی آره پیام آخِر رو هم نوشتم.
نمی دونم چرا حس می کنم خیلی به گلشیفته نزدیکی.
بگذریم. دوستت دارم، بابت همه چیز مِرسی، معرفتتم تو دنیا تِرِکید :)
*کاوه*
حتماً لیاقت تو رو نداشته
پاسخ دادنحذفتجربه میگه که همیشه مورد های بهتری هست
وقتی چیزی رو از دست میدی بهترشو میتونی بدست بیاری
هه !
پاسخ دادنحذفعجیب دنیاییه !!
و کمی نکبت !
اَه !
هیچ ِ هیچم که نیاید در میان...
پاسخ دادنحذفسلام به درخت سبزینگی و باران ِ دنج ِ رویایی
خواستم بگم بهترین کار دنیار و کردی کتاب خوندنت رو می گم
خواستم بگم خوش بگذره-بگذره - این ترم آخر هم
خواستم بگم بازگشتت به خیر راه رو برو یت به راه انشا لله و به طراوت ِ بی پایان
بستنی ات كاش لااقل سرمات نده ، خب تو حواست نيس ، امّا زمسسون توو راهه
پاسخ دادنحذفهه! کامنتِ من نیست! هه! یادم نیست چی گفته بودم. اما الان به همه ی رفتن ها می خندم. خنده دار است طراوت. دارم می میرم از خنده طراوت. ... :|
پاسخ دادنحذفاین پستتو دوست ندارم . کاری نه به محتواش دارم نه زبان لاتی و لوطیش و هرچی. تکرار داره و کلیشه.اون خوشبخت شی که خیلی بد بود
پاسخ دادنحذفخیلی دوسش ندارم،خیلی. هی چهار قدم میری جلو یه قدم عقب گرد می کنی. ثابت قدم باش جانم! ثابت قدم.
نیمچه درکی داشتم!
پاسخ دادنحذف