۶ فروردین ۱۳۸۸

ستاره های سقوط کرده

ستاره های سقوط کرده را میبینی ؟


اگر دیدی ،

سلام مرا هم بهشان برسان

و بگو

طراوت گفت :

از مرگتان خشنودم .

از اینکه دیگر آن بالا نیستید

تا نگاهتان در نگاه من گره بخورد .

تا تعجب کنید از قلب پیچیده ام

محفوظ در میان انبوهی احساس

که به هیچ دردی نمی خورند .

خوشحالم از اینکه دیگر نیستید

تا دستان یخ کرده ی من را ببینید .

ببینید که هیچ کس نیست تا آنها را بگیرد .

ببینید که حتی این بخاری هم خودش را

برای من می گیرد .

چه برسد به کسی که هیچ وقت نیست ...

چقدر خوشحالم از مرگتان .

از اینکه دیگر دلتنگی مرا نمی بینید .

از اینکه دیگر نیستید تا اشکهای تلنبار شده ی من را ببینید .

چقدر خوشحالم از نبودنتان .

از اینکه هرگز نخواهید بود .

از اینکه دیگر حوصله تان از من سر نمی رود .

از اینکه دیگر کلافه تان نمی کنم .

به خدا ممنونم .

ممنونم از مرگتان ...