زمان : بهار خدا
صدا : در نمی آید
قلب : سنگین
گلو : گرفته از غم
شب : کسی نیست . تنهایم . بی دوست .
گریه : حوله ام خیس است .
یکی : تا مرز سکته پیش رفت .
یکی دیگر : بی رحم مطلق
و دیگری : مظلوم اول .
و من : صاحب چشمهای خون زده .
کاغذ : تنها یار من
موبایل : انگار همه خوابند .
دیگران : نمی دانند که چه خبر است . درون من . درون ما .
درون : آشوب و زخم خورده .
دست چپم : کسی حمله کرد انگار ... من ؟ دفاع .
داستان چیست ؟
داستان : ستم . فرار باید .
جاده : در حکم راه فرار .
خود : بی خود .
سَر : پتک می کوبند شاید . داغ است ولی .
آسمان : دیدم . تاریکِ تاریک بود .خدا جایی پنهان شده .
نور ؟ : خدا نیست .
خدا : یکی بود . هیشکی نیست .
داستان این است .
اما : نقطه ی عطف امشبِ نحس بود . فردا روز دیگری ست .
فردا : می گوید بدتر .
دستها : رو به آسمان بلند .
راستی : صدایم که در نمی آید . خدا می شنود ؟
گوش : کاش کر بودم . خدا ، تو اما بشنو . لطفا .
ناله : از حق بلند می شود .
و حق : کاش خدا انقدر به ما سخت نمی گرفت . کاش .
صدا : در نمی آید
قلب : سنگین
گلو : گرفته از غم
شب : کسی نیست . تنهایم . بی دوست .
گریه : حوله ام خیس است .
یکی : تا مرز سکته پیش رفت .
یکی دیگر : بی رحم مطلق
و دیگری : مظلوم اول .
و من : صاحب چشمهای خون زده .
کاغذ : تنها یار من
موبایل : انگار همه خوابند .
دیگران : نمی دانند که چه خبر است . درون من . درون ما .
درون : آشوب و زخم خورده .
دست چپم : کسی حمله کرد انگار ... من ؟ دفاع .
داستان چیست ؟
داستان : ستم . فرار باید .
جاده : در حکم راه فرار .
خود : بی خود .
سَر : پتک می کوبند شاید . داغ است ولی .
آسمان : دیدم . تاریکِ تاریک بود .خدا جایی پنهان شده .
نور ؟ : خدا نیست .
خدا : یکی بود . هیشکی نیست .
داستان این است .
اما : نقطه ی عطف امشبِ نحس بود . فردا روز دیگری ست .
فردا : می گوید بدتر .
دستها : رو به آسمان بلند .
راستی : صدایم که در نمی آید . خدا می شنود ؟
گوش : کاش کر بودم . خدا ، تو اما بشنو . لطفا .
ناله : از حق بلند می شود .
و حق : کاش خدا انقدر به ما سخت نمی گرفت . کاش .