۲ خرداد ۱۳۸۹

خاموشی فانتزی

حس می‌کنم مغزم شُل شده. آب رفته یا کوچیک شده. تکونش که میدم، تلق تلق صدا میده. سر جاش نیست. یعنی احتمال اینکه جابه‌جا شده باشه زیاده. منتظرم جای احساس و عواطف و منطقم به زودی عوض شه. آخه مغزم داره تو سرم میچرخه. واسه همین نیمکره‌ی چپ و راستم دیگه معلوم نیست.
تلق تلق. دارم سرمو تکون میدم. می‌خوام ببینم چقدر اوضام خرابه. یه مسئله ریاضی رو میذارم جلوم. اشکم در میاد. دلم واسه اون"y" تنها سوخت. نه. انگار حالم خیلی خرابه. اینا چیه من دارم اینجا می‌نویسم؟ من کی‌ام؟ اینجا کجاست؟ حافظه یعنی چی؟ نظم چیه؟
صـ د ا م خـ ط تـ و مـ ا ... بـ یـ بــــــــــــــــــ