۱۱ دی ۱۳۸۷

فاصله ی جهانی

استاد حسابداری پیشرفته ات میگفت برای ثبت بستانکار احتیاج به هشت ضربه فاصله ی چاپی از ابتدای صفحه است . می گفت این فاصله ، یک قانون جهانی است .
اما فاصله ها ، همه قانونند . فاصله ی میان من و تو هم از همه جهانی تر است . قانونی که هیچ کس آن را ثبت نمی کند ، از بس تلخ است . نشانه ی این قانون هم کُنتری است که بر روی کیلومتر شمار ماشینت هی بالا و بالاتر می رود .
از من که شروع کنی و بروی برسی تا خودت ، کیلومترها فاصله را طی کرده ای . می خواستم بگویم قلبهایمان اما این مسافت را بی معنی کرده اند . ولی ... نمی توانم اثباتش کنم . وسیله ی سنجشش برایم نامفهوم است . نمی توانم دلم را خوش کنم به نگاه ها و لبخندهایی که هفته ای یکبار رد و بدل میشدند و دیگر تکرار نخواهند شد . سالها هم که بگذرند ، این قانون محکمتر خواهد شد . زمان ، آنقدر معیار محکمی هست که چیزی مثل فاصله را عمیق تر کند .


از این نوشته ، هدفی را دنبال نمی کنم . دوست ندارم آخرش نتیجه گیری کنم که مثلا فراموش می شوم و از این مزخرفات . فقط می خواستم بودنم را به خودم یاداوری کنم . اینکه تکه ای از زمان شما متعلق به من است . جای خیلی کوچکی از خاطراتتان مال من است . خودخواه بزرگیم . ولی به آن احتیاج دارم . اینکه در زندگی دیگران جاری باشم . در این صورت دیگر از یادم نمی رود . که من هم هستم ...