به نظر ما ابدیت همیشه مفهومی نامعلوم دارد که دامنه اش بسیار وسیع است ! آخر چرا باید وسیع باشد ؟ حال تصور بفرمایید که به جای همه این خیالها ، ابدیت عبارت باشد از اتاقی که مانند حمام دِه ، دود زده و در گوشه و کنارش عنکبوت یاشد و تمام ابدیت عبارت از همین باشد .
جنایت و مکافات / داستایفسکی
هوووم ! دیدی یهو 4 تا خط از یه کتاب 800 صفحه ای چطور مغز آدمو بهم میریزه ؟ این 4 تا خط هم با من همین کار رو کرد . قبلا تو هر محفلی سرمو بالا می گرفتم و با غرور در مورد نامحدود بودن ابدیت سخنرانی می کردم . تو این مسئله واسه خودم صاحب نظری شده بودم . ولی یهو این 4 تا خط ذهنم رو به جنب و جوش واداشت . من فکر کردم و فکر کردم . هنوزم دارم فکر می کنم . دارم به این فکر می کنم که چرا انقدر محدود فکر می کنم ؟ چرا هیچ بُعد دیگه ای از یک موضوع رو نمی بینم ؟ هوم ؟ چرا من فکر می کردم ابدیت نامحدوده ؟
چرا که نه ؟ حالا دیگه مطمئنم ابدیت چیزی نیست جز فضایی محصور . حتی به اندازه یه جعبه . هه هه ! آره ! اینجوری کلی از مفاهیم هم تغییر میکنه . خیلی جالب میشه . فکر کن ....