۲۲ خرداد ۱۳۸۷

آهای ...

من شناخته شدم . بی هیچ مقدمه ای . من توانستم بر زبان جاری شوم :

من این هستم :

کسی که از به زبان آوردن احساساتش و از به زبان آوردن دوستت دارم ها و ... می ترسد . فرار می کند . من حجاب میان خودم و دوستانم را هیچوقت بر نمی دارم . چون می ترسم . می ترسم تا از متفاوت بودنم دور شوم . می ترسم از اینکه دوستانم از من فرار کنند . من از این جمله می ترسم : دوستت دارم .

من عذابی که می کشم ناشی از فرار کردنم از احساساتم است .

من همینم . کسی که امروز شناخته شد . کسی مرا شناخت که مدت کوتاهی همراهم بود . ولی نشان داد که یک همراه واقعی ست .


+ این پست مخاطب خصوصی داشت . مخاطبم تمام دوستانی هستند که با من آشنایی نزدیک دارند .

+ از ندای عزیزم واقعا متشکرم که مرا از سردرگمی نجات داد . شناخت او به من معنی داد . ۳ ساعت بحث ارزشش را داشت .

+ در پی اصلاحم نخواهم بود ... بی آنکه بگویم " دوستت دارم " خواهم مرد .