از طرف نرگس به یه بازی مرگ آور دعوت شدم ! اگه بهت بگن 24 ساعت دیگه بیشتر زنده نیستی ... هه هه ! فکر کن !
اول اینکه خانواده رو دور خودم جمع می کنم و باهاشون اتمام حجت می کنم . و برنامه ی مراسم ختم رو باهاشون چک می کنم :
« مراسم هفت و سال رو دوست ندارم . بی خود خرج نکنید . پولشو بدید عقب مونده های ذهنی ! تو مراسم کفن و دفن گریه کنید ، ولی نه خیلی . سر قبر من کولی بازی هم در نیارید و خودتونو تیکه پاره نکنید . در ضمن من که رفتم ، مواظب اون یکی بچتون باشید ... ».
بعد از اتمام حجت ، نوبت میرسه به حلالیت گرفتن . می شینم یه لیست کامل از اونایی رو که می شناسم تهیه می کنم و از اونایی که راحتتر حلال می کنن ، حلالیت می طلبم . بقیه شم چون وقت ندارم ، می ذارم به عهده خانواده تا بعد از مرگم برام حلالیت بطلبن ! آخه مرده ها رو راحتتر حلال می کنن ! در آخر هم خودم همه رو حلال می کنم .
بعد از این مرحله شروع می کنم به سر و سامان دادن به اموالم (!) دارایی چندانی ندارم ، ولی وصیت میکنم می کنم اموال نقدیمو بدن به همون عقب مونده های ذهنی ! اموال غیر نقدیم رو هم نگه دارن واسه یادگاری !!
بین التحریر : بی خود گیر نده . هنوز 12 ساعت هم نشده ...
و اما کتابهام ... اول می شینم واسه آخرین بار تَوَرُقشون می کنم ! بعد اونایی رو که خیلی دوستشون دارم و برام مهم ترن ، می ذارم تو یه جعبه و پستش می کنم برای ندا . بقیشونم جمع می کنم می برم تو حیاط و آتیششون می زنم !
بعد که کارای شخصیم تموم شد ، زنگ می زنم به الهه و لیلی . یه نیم چرخی تو خیابونا می زنیم و من ماجرا رو براشون تعریف می کنم . بعد در حالی که اونا هنوز تو بُهتن ، ما سر از پاساژ تندیس در میاریم و مقداری به یاد من حرفای خوب می زنیم و هی نسکافه و قهوه نوش جان می کنیم . و در آخر هم اونا منو تا دم در خونه بدرقه می کنن ! و من هم با یه لبخند گرم از دوستام خداحافظی می کنم ...
بین التحریر (2) : 1 روز قبل از مرگ ، شاید استراحت بی معنا باشد .
... وقتی رسیدم خونه ، یه خورده اتاقم رو جمع و جور می کنم ( بعد از مرگم عزادارا میان تو اتاقم ، آبروم نره ! ). بعد با خواهرم حرف می زنم تا این واقعیت رو راحتتر قبول کنه . بعد میام تو نِت و وبلاگم رو حذف می کنم و واسه همه یه کامنت خداحافظی میذارم . ( حتی شما دوست عزیز ! ) ...
بین التحریر (3) : هنوز 2-3 ساعت مونده . عجله نکن .
... از نت که اومدم بیرون ، میرم یه خورده تو خیابونای خلوت محلمون قدم می زنم . وقتی برگشتم خونه ( 1 ساعت قبل از ساعت مقرر ) یه حموم حسابی هم میرم ( برای راحتتر کردن مرده شور عزیز ! ). بعد از حموم هم میام میگیرم می خوابم . آخه مردن تو خواب رو ترجیح میدم ....
بعدالتحریر (1) : سنگ قبرم سفید باشه ، لطفاً .
بعدالتحریر (2) : بالای قبرم یه درخت بکارید .
بعدالتحریر (3) : طبق رسم گذشته و به قول دوستی ، ما این بازی را نیز عقیم می نماییم و ادامه آن را لازم نمی دانیم ! بنابراین دعوت نمودن دیگران بی معنی می باشد !