زمین زیر پایم دراز می کشد و
قدم هایم را می شمرد
پشت سرم تو نبودی .
زمین درازتر می شد
تو از روبرو نمی آمدی .
کوچه هایی که حتی از خیال تو خالی بودند .
بهار و تابستان گذشت
با صبح های بی نشاط
و عصرهایی که چون صدفی تهی
به شب های بی رویایم می بردند .
باز هم پاییز ، پاییز عزیز !
باید می مردم ؟
باید می مردم تا به دیدنم می آمدی ؟
برگرد بخواب عزیزم !
به خوابت برگرد .
محمود تقوی تکیار
( دوماهنامه دال )
قدم هایم را می شمرد
پشت سرم تو نبودی .
زمین درازتر می شد
تو از روبرو نمی آمدی .
کوچه هایی که حتی از خیال تو خالی بودند .
بهار و تابستان گذشت
با صبح های بی نشاط
و عصرهایی که چون صدفی تهی
به شب های بی رویایم می بردند .
باز هم پاییز ، پاییز عزیز !
باید می مردم ؟
باید می مردم تا به دیدنم می آمدی ؟
برگرد بخواب عزیزم !
به خوابت برگرد .
محمود تقوی تکیار
( دوماهنامه دال )