شبی را بی تو سحر کردم
بی آنکه نگاهم را
از سایه ی سردت بدزدم
------------
روزی را بی تو شب کردم
با قدم زدن
در
باغ سبز روحت
و
خندیدم
به
خودم
و سایه ی سرد سنگینی
که
در آن حوالی بود
-----------
سایه ی سنگین سکوت
و
تکه ای از یخ نگاهت
همین ها کافی بود
تا
حضورت را لمس کنم ...
بی آنکه نگاهم را
از سایه ی سردت بدزدم
------------
روزی را بی تو شب کردم
با قدم زدن
در
باغ سبز روحت
و
خندیدم
به
خودم
و سایه ی سرد سنگینی
که
در آن حوالی بود
-----------
سایه ی سنگین سکوت
و
تکه ای از یخ نگاهت
همین ها کافی بود
تا
حضورت را لمس کنم ...