۲۸ بهمن ۱۳۸۶

رویاهایم را سوار می شوم. رکاب می زنم. بی رنگ می شوم. چرخ می زنم. زمین می خورم. بلند می شوم. کسی مرا هُل می دهد. به جلو. کمی رنگ می گیرم. ولی مات. جاده خاکی تمام می شود. به آسفالت می رسم. رنگم دارد تیره تر می شود. هوا نارنجی است. درختهای دور جاده با هم پچ پچ می کنند. من رکاب می زنم. درختها برگهایشان را بر سرم می ریزند. دارم رنگی می شوم. رنگ شفاف. برق می زنم. جلو می روم. جلوتر. جاده تمامی ندارد. خسته نیستم. رنگم را دوست دارم. نارنجی تیره. مثل رنگ آسمان. رکاب می زنم. بر روی رویاهایم سوارم. می روم. رکاب می زنم تا ابد. درختها پچ پچ می کنند. رنگم تغییر می کند. اینبار درختها می خندند. سبز شده ام. مثل رنگ درختها ...



بعدالتحریر : این پست ته ندارد. چون من هنوز بر روی رویاهایم سوارم و دارم رکاب می زنم. رکاب می زنم. رکاب می زنم ...