۱۳ بهمن ۱۳۸۶

تو همدیگه وول می خورن. یکی شون همین الان پاشو گذاشت رو چشم چپ اون یکی. آخی ! یکی دیگشونم همین الان چندتا بچه مامانی زایید !! بیچاره ها ... دلم براشون می سوزه. واسه همشون. تک تکشون. آخه همشون ناقصن. نصفه ن. یه دونه کامل و سالم هم بینشون پیدا نمی شه.

متن بالا یه شرح حال کامل از ذهن من بود. با تمام مخلفاتش. از جمله افکار ناقص الخلقه که هی همین جوری زیاد میشن . حرومزاده ها ...

مطلب اول اینکه من به طور کل ( نه به طور جزء ) از این چیزی که هستم راضیم ! منتها حالم از خودم به هم می خوره .

نکته : این جمله یک پارادوکس بی معنی بود ! به گیرنده های خود دست نزنید !

مطلب دوم اینکه من آدمای دورو برم رو به چهار دسته تقسیم کردم. یه دسته اونایی هستن که باهاشون به شدت حال میکنم. دسته دوم اونایین که باهاشون حال میکنم. دسته سوم هم اونایی هستن فقط بهشون نگاه میکنم و گردنمو کج میکنم. از اون نگاهای خالی ...

نکته : دسته چهارم نکته انحرافی مسئله بود ! اگه خیلی اصرار داری یه تکونی به گیرندت بده !

مطلب سوم اینکه من بعضی وقتا ( این بعضی وقتا , بیشتر وقتا رو هم شامل میشه ! ) مایه ی عذابم. چه دوستا دوست داشته باشن , چه دوستا دوست نداشته باشن !

نکته : واج آرایی در سین و شین !

مطلب چهارم. گفتم چهار , یاد چهارچوب قاب عکس افتادم ! به یک عکاس ماهر جهت گرفتن عکس مراسم تدفین برای اینجانب نیازمندیم .

نکته : نفس کش می طلبیم ! جهت یاد دادن نفس کشیدن به ما !

همین .